جشنواره ملی نامه ای به امام رضا(ع)، جلوه ای از ارادت ایرانیانی است که مفتخر به خادمی ثامن الحجج هستند . اکنون پس از قرن ها ارتباط عاطفی و حسی میان این امام همام و مریدانش را در رویدادی رضوی شاهدیم که همه ساله با اقبال هر چه بیشتر مخاطبان روبرو می شود.
دلدادگان علی بن موسی الرضا(ع) امسال بیش از ۹۲ هزار نامه را که مملو از ابراز علاقه های عاشقانه، سحر دلدادگی و دردهای پنهانی در لایه های کلام نامه ها بود را به دبیرخانه هشتمین جشنواره سراسری نامه ای به امام رضا(ع) ارسال کردند.
دلنوشته های ارسالی داوری را سخت و جداسازی نامه ها را نزدیک به غیر ممکن می کنند. نامه های ارسالی رصد دقیق روزانه و ثبت رایانه ای می شود تا در گروه های سنی (۷تا۱۰سال) ، (۱۰تا۱۵سال) ، (۱۶تا۲۰سال) ، (۲۱تا۳۰سال) و گروه سنی بالاتر از ۳۱سال تفکیک شود. داوری آثار ارسالی در سه مرحله انجام می پذیرد.
داوران این رویداد پرمخاطب رضوی به این باورند که همه این نامه ها شایسته قدردانی و انتخاب شدن هستند، چرا که با یک رقابت و یک ماراتن عاشقانه دلپذیر برای به دست آوردن دل محبوب عالم و آدم حضرت علی بن موسی الرضا(ع) روبرو هستیم.
چهره های فرهیخته فرهنگی مرتبط با جشنواره ملی نامه ای به امام رضا(ع) بر این عقیده اند که این رویداد تاثیر خوبی بر اراده نامه نگاری در اقشار مختلف داشته است.
در این گزارش عاشقانه برای تبرک جلوه هایی از نامه های برگزیده جشنواره را که در قالب کتاب نجوای دل منتشر شده است با هم می خوانیم. در میان نامه های ارسالی به جشنواره نامه ای به امام رضا(ع) ، دل نوشته های بچه های ۷تا۱۰ساله بیش از سایر گروه های سنی تاثیرگذارتر و دلنشین تر است.
نامه هایی که سادگی، صمیمیت و مهربانی را روایت می کنند.
این همه کبوتر مال کیه؟
محمد حسام حیدرپور از بابل در گروه سنی ۷تا۱۰سال در دلنوشته ای به امام رضا(ع) می نویسد:
امام رضا(ع) پارسال وقتی که همراه بابابزرگماز شالیزار می آمدم، یک کبوتر شاهی پیدا کردم. شب توی تلویزیون گنبد طلایی تو را نشان می دادند. توی حیاطت پر از کبوتر بود. از مادرم سوال کردم: این همه کبوتر مال کیه؟ مادرم گفت: مال امام رضا(ع). مردم برای کبوترهای امام رضا(ع) گندم می ریختند، به خاطر نذری که کرده بودند. من هم آن شب نذر کردم که کبوترم را برای تو بیاورم تا همیشه کنار تو باشد تا من هم بتوانم به مشهد به زیارت تو بیایم. الان یک سال گذشت و در یک شب سرد کبوترم را گربه خورد.
خیلی ناراحت شدم. فکر کردم؛ دیگر نمی توانم پیش تو بیایم؛ ولی مادرم گفت: ان شاءا...یه کبوتر دیگه می خریم تا تو نذری را که کرده بودی انجام بدی.
امام رضا من الان روزشماری می کنم که کی می آیم پیش تو.
من همیشه در حرم پرواز می کنم
آلاء فتاحی از ماهشهر خوزستان از زبان یک کبوتر نوک طلایی و در گروه سنی ۷تا۱۰سال به امام رضا(ع) نامه می نویسد.
در نامه او آمده است: امام عزیزم سلام. من یک کبوتر هستم که در حرم امام رضا زندگی می کنم. من همیشه در حرم پرواز می کنم و تا به حال انسان های خوب زیادی را دیده ام و انسان های بد را هم کم دیده ام. منظورم از انسان های خوب کسانی هستند که به دعا و راز و نیایش و نذر و نیاز با خدای خود می پردازند و به ما کبوترها هم دانه گندم و خوراکی های دیگر می دهند...
دلم برایت خیلی تنگ شده!
آرین محسنی از زیراب نیز در قالب درد دلی ساده و صمیمی مشکلات روزانه خود را با امام رضا(ع) بیان کرده است.
در نامه این نوجوان روشن دل آمده است: من آرین هستم از شهر زیراب. ما بچه های نابینا نمی توانیم حرم زیبایت را ببینیم و از دور نمی توانیم گنبد طلایی و پرنورت را ببینیم. امام رضا(ع) دلم برایت خیلی تنگ شده. امیدوارم به زودی بتوانم بیایم و گنبد طلایت را حس کنم و با تو درد دل کنم.
من تلاش می کنم تا درس بخوانم ولی نداشتن امکانات لازم و کمبود کتاب های مخصوص نابینایان و توجه نکردن به من در این شهر کوچک باعث می شود، هر روز صبح با مادرم از زیراب به ساری بروم تا بتوانم درس بخوانم. حالا امام رضا از تو می پرسم، آیا درست است من که چشم بینا ندارم باید این همه مشکلات را تحمل کنم تا درس بخوانم؟ امام رضا از خدای خود بخواه که مسئولان آموزش و پرورش استثنایی بیشتر به ما توجه کنند و کسی به فکر ما بچه های آسمانی باشد...
خوبیها را در جیبهایم بریز
کیانا مربی هروی از رامسر هم در دل نوشته ای عاشقانه به امام رضا(ع) می گوید:
من خیلی خیلی خوشحالم که میتوانم از ستارهها بالاتر بنشینم و با تو حرف بزنم. خوشحالم که میتوانم شانهبهشانه روی کلمات راه بروم و مهتاب را لمس کنم و بهترین شعرهایم را با صدای بلند برایت بخوانم. پرندههای دورهگرد را تو به مقصد میرسانی و به آنها پناه میدهی و با روی باز از ما و مردم پذیرایی میکنی. باران گریههای چه کسی است، گل سرخ عطر که را دارد و خورشید برق نگاه کیست؟ ای امام هشتم من، مرا در پیراهن کودکیام ببین و کنار آیینهها بنشان و دستهایم را از عطر دعا پر کن. همة خوبیها را در جیبهایم بریز و سنگهای سرسخت را از سر راهم بردار و یکی از درهای سبز بهشت را به رویم باز کن. ای آنکه ابرهای کبود به یاد تو در آسمان راه میروند و ای آنکه زیباتر از تو کسی نیست. به دردِ و دلهایی برس که آنها را فریادرس نیست. از عشق تو پلی میسازم که مرا به تو برساند، از نام تو خانهای بنا میکنم که پای هیچ طوفانی به آن نرسد و از نگاه تو صبحی دیگر میآفرینم که خورشیدی هرگز غروب نکند.
مادرم سر نماز نام شما را صدا میزد
یاسمن نقی پور از نوشهر در روایتی عاشقانه از جانبازی پدرش با امام رضا (ع) می گوید:
مولای من، وقتی برای اولین بار به پابوست آمدم، پدرم دستان کوچکم را به ضریح تو نزدیک کرد تا بتوانم شما را زیارت کنم. به صورت پدرم نگاه میکردم که چطور گریه میکرد. امام رضا (ع) جون از آن به بعد هروقت که نام شما را میشنیدم یا تصویری از حرم مطهر شما را میدیدم من هم دلم میخواست گریه کنم. یادم میآید هر وقت که پدرم برای عمل جراحی به بیمارستان میرفت مادرم سر نماز نام شما را صدا میزد و گریه میکرد. راستی آقاجان یادم رفت برایت بنویسم که پدر من یک جانباز است. بعضی وقتها از اینکه پدرم یک چشم نداشت و همیشه مریض بود و بیشتر وقتها در بیمارستان بستری بود، ناراحت میشدم؛ ولی وقتی مادرم از شجاعت رزمندگان اسلام در مقابل دشمنان تعریف کرد و گفت پدرم در راه خدا سلامتیاش را داد و به من گفت که میتوانم برای پدرم دعا کنم و گفت که شما مریضها را شفا میدهید، خیلی خوشحال شدم و فهمیدم که من هم میتوانم شفای پدرم را از شما بخواهم. مولا جان سه بار با پدرم به پابوست آمدم. در دلم از شما شفای پدرم را خواستم. هر وقت که به گلدستههای طلاییتان نگاه میکردم، هر وقت که به کبوترهای حرمتان نگاه میکردم، دلم آرام میشد. امام رضا (ع) جان از وقتی که فهمیدم میتوانم شفای پدرم را از شما بخواهم دیگر از جانبازبودن او ناراحت نیستم و هر وقت که به بیمارستان میرود برای او و برای همه مریضها دعا میکنم. راستی یادم رفت به شما بگویم آرزو دارم در آینده دکتر شوم تا چشم پدرم و چشم جانبازهای دیگر را خوب کنم؛ چون همیشه دوست داشتم پدرم در درسهایم به من کمک کند ولی چون مریض بود نمیتوانست. کاش در مشهد زندگی میکردیم تا میتوانستم با پدرم زود به زود به دیدنتان بیایم و از نزدیک با شما درد دل میکنم و هر وقت که میشد برای همه مریضها و پدرم دعا میکردم.
مهربانی شما بر نمیآید جواب مرا ندهی!
حدیث جعفری از ساری هم محبت به پدر را در قالب دل نوشته ای پر احساس با امامش در میان می گذارد.
در نامه حدیث امده : من یک دختر ۸ ساله هستم، سن زیادی ندارم؛ امّا رنج و غُصّههای زیادی کشیدم. وقتی چشم باز کردم دور و بَرَم پر از درد بود و آه و ناله. درد و رنجی که ناشی از نالههای شبانهروزی پدرم بود و مادرم مثل یک پروانه دور او میگشت و به او درس صبر و بردباری میداد تا کمتر درد بکشد. همیشه برایم سئوال بود که چرا او مثل همة پدرهای دیگر از ته دل نمیخندد و به سختی راه میرود؟ تا اینکه بزرگ و بزرگتر شدم. مادرم به من فهماند که پدرم یک بیماری لاعلاج دارد که تمام سیستم عصبی بدنش را از کار انداخته، طوریکه دکترا جوابش کردند. یا علی بن موسی الرّضا، از راه دور با هزاران امید این نامه را مینویسم، میدانم که دکتر اصلی در خراسان است که دست رد بر سینهام نمیزند. یا ضامن آهو، من خجالت میکشم که همکلاسیهایم از متن نامه باخبر شوند؛ امّا بیشتر از آن خجالت میکشم که بچّههای هم سن و سال من بدانند که دستان گداییام را پیش اما رضا (ع) دراز کردم امّا آقا جواب نامهام را بیپاسخ گذاشت از بزرگی و مهربانی شما بر نمیآید جواب مرا ندهی آقاجان از طریق این نامه شفای همة بیماران اسلام بهخصوص پدر عزیزم را از تو میخواهم، قلب کوچکم را نشکن، تا سال آینده همین ایّام فاطمیه بتواند با پاهای خودش به پابوست بیاید. هیچ دکتری را بهتر از شما نمیشناسم.
تو خیلی بزرگی
دل نوشته شایان رحیمی نامه برگزیده دیگری است که ارزوهای قشنگش را با امام رضا(ع)درمیان می گذارد.
شایان ارزو می کند: به مادرم میگویم ای کاش من هم ساکن مشهد مقدّس بودم تا هر روز یا هر هفته و یا هر ماه به زیارت تو میآمدم و دستان کوچکم را به ضریح مقدّس تو میرساندم، از ته دل حاجتم را میخواستم. ای کاش یکی از کبوترهای حرم پاک تو بودم و بر گنبد طلایی تو پرواز میکردم. ای کاش یکی از خادمین حرم مقدّس تو بودم تا اینقدر از این دوری حسرت نخورم. امام رضا جان مادرم گفت که تو ضامن آهو هستی پس ضامن من و خانوادهام در روز قیامت باش. با خودم میگویم ای خدا چرا بعضی از مردم هر سال میتوانند به پابوس تو بیایند ولی من نمیتوانم. ای کاش پدرم آنقدر از نظر مالی غنی بود تا حدّاقل برای یکبار هم که شده مرا به پابوس تو میآورد. آقای خوبم زیارت تو برای من یک آرزوی بزرگ شدهاست. هر وقت که نماز میخوانم از خدا میخواهم که به من توفیق زیارت تو را بدهد. مادر مهربانم میگوید که ناراحت نباش، اگر از راه دور هم از امام رضا(ع) چیزی را بخواهی به تو میدهد؛ چون میگویند که تو خیلی بزرگی. پس آقاجان به بزرگی تو قسم زیارت بارگاه خود را برای من و خانوادهام آسان کن. از تو میخواهم که ظهور آقا امام زمان (عج) را نزدیک کنی تا تمام مردم دنیا از ظلم و ستم آزاد شوند.
*بنیاد بین المللی امام رضا(ع)
۱۶ شهریور ۱۳۹۲ - ۱۲:۲۸
کد خبر: 151336
جشنواره سراسری نامه ای به امام رضا(ع) همه ساله پذیرای دلنوشته های دهها هزار مرد و زن و پیر و جوان و کودکی است که خالصانه و بی ریا با مولا و مقتدای خویش سخن گفته و عشق و دلدادگی شان را در واژه ها پنهان و به عطر ارادت آمیخته اند.
نظر شما